جوانی
جوانی چنین گفت روزی به پیری
که چون است با پیری ات زندگانی
بگفت اندر این نامه حرفی است مبهم
که معنیش جز وقت پیری ندان
تو به کزتوانایی خویش گوی
چه می پرسی ازدوره ی ناتوانی
جوانی نکو دار کاین مرغ زیبا
نماند دراین خانه استخوانی
متاعی که من رتیگان دادم از کف
تو کز میتوانی مده رایگان
هران سرگرانی که من کردم اول
جهان کرد از ان بیشتر سرگرانی
از ان یرد گنج مرا دزد گیتی

نظرات شما عزیزان:
|